اشعار سیاوش کسرایی
شعر و ادب پارسی
نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۶ توسط سید مجتبی محمدی |

شکار

پیکان سرخ ماهی کوچک
می دوخت ابر پاره را با وصله آبی
وز کاسه ای تا جاودان بی ته
روح مرا چون سنگ سنگینی به گود آسمان می برد
آن جا زمین گم بود
آن جا زمان چون حبه قندی آب میگردید
جان بود و بی مرگی
پر بود و آزادی
و پنجه های تیز خواهش های من در کار
انگشت سرد ماهی کوچک
انگشت خون آلود
با یک برش نقش خیالم را درید از هم
از سینه مجروح آب نیلگون می رفت
دود کلاغان یک سره در چشم آتش مرده خورشید
شب بود و من چون گربه ای نومید
آرام در پاشویه های حوض می گشتم


سیاوش کسرایی


برچسب‌ها: خانگی xشکار xپیکان سرخ ماهی کوچک, سیاوش کسرایی

اسلایدر